تفاوت برنامه ریزی استراتژیک با سایر روشهای برنامه ریزی
A- برنامهریزی بلند مدت
هدف از برنامهریزی بلند مدت، تأمین نیازهای آینده است که معمولاً بر اساس برون یابی نیازهای موجود و شناخته شده برآورد میشود. این نوع برنامه ریزی، با توجه به وضعیت فعلی و تعیین مسیر در جهت وضعیت پیش بینی شده آغاز گردیده و اغلب شامل برنامههای کوتاه مدت (عملیاتی یا تاکتیکی) برای دستیابی به اهداف موقت است. (10)
B- برنامهریزی جامع و فراگیر (11)
برنامه ریزی جامع در آمریکا برای توصیف روندی به کار میرود که تعیین کننده اهداف و آرمانهای جامعه و در راستای توسعه جامعه است. دستاوردهای برنامهریزی جامع، طرح و برنامه جامع است که سیاستهای عمومی را در زمینههای حمل و نقل، خدمات شهری، استفاده از زمین، تفریح و مسکن القا میکند. طرحهای جامع به طور معمول، ناحیههای وسیع جغرافیایی و طیف گسترده ای از موضوعات را در بر میگیرد و یک افق بلندمدت زمانی را پوشش میدهد.
در کانادا، برنامهریزی جامعه را به عنوان برنامهریزی استراتژیک یا توانایی برنامهریزی برای آینده میشناسند. این نوع برنامه ریزی، اغلب همراه با مشاورههای عمومی است. زمانی که شهرها و شهرداریها در برنامه ریزی جامع درگیر میشوند، سند به دست آمده به عنوان برنامه رسمی جامعه شناخته میشود. در مناطق با رشد جمعیت مانند مترو ونکوور، دولتهای منطقه ای برنامههایی از قبیل برنامههای حمل و نقل ده ساله یا سی ساله طراحی میکنند. البته چنین برنامههایی مستقل نیستند و باید به همراه برنامه رسمی جامعه مربوط به دولتهای محلی به کار گرفته شوند.
C- تفاوت برنامهریزی استراتژیک با برنامهریزی بلندمدت سازمانی و برنامه ریزی جامع و فراگیر
در اینجا لازم است برنامهریزی استراتژیک را از دو نوع برنامهریزی دیگر، یعنی برنامهریزی بلندمدت سازمانی (12) و برنامهریزی جامع و فراگیر (که اغلب از آنها با عناوینی همچون برنامهریزی بلندمدت جامع (13) یاد میشود) متمایز سازیم.
دو عبارت برنامهریزی بلندمدت و برنامهریزی استراتژیک اغلب به جای یکدیگر به کار میروند، اما دارای تفاوتهای اساسی هستند. برنامه ریزی بلندمدت بر دیدگاه عقلایی (آرمانها و اهداف، طرحها و اقدامات، منابع مورد نیاز) استوار شده است. در برنامهریزی بلندمدت، نقش تغییر و تأثیر محیط کمتر مورد توجه قرار میگیرد. (14) اما برنامهریزی استراتژیک در مقایسه با برنامهریزی بلندمدت، بیشتر بر ارزیابی محیط داخلی و خارجی سازمان استوار است. برنامه ریزان بلندمدت بر این فرض تمایل دارند که روندهای جاری تا آینده ادامه خواهند یافت؛ در حالی که برنامه ریزان استراتژیک انتظار وقوع روندهای جدید، رویدادها و وقفههایی در روند مورد بحث و بروز غافلگیریهای گوناگون را دارند.
همچنین برنامه ریزان استراتژیک بیش از برنامه ریزان بلندمدت احتمال دارد خواستار شکل مطلوب سازمان یا چشم انداز موفقیت باشند و بپرسند که چگونه میتوان به آن دست یافت. افزون بر این، چون راهنمای اینان معمولاً چشم انداز موفقیت است، طرحهای استراتژیک اغلب نمایانگر تغییرات کیفی و در این جهت هستند (برایسون، 1383).
سرانجام، برنامهریزی استراتژیک بسیار بیشتر از برنامهریزی بلندمدت جهت گیری عملیاتی دارد. برنامه ریزان استراتژیک بر حسب معمول دامنه ای از رویدادهای ممکن آینده را در نظر گرفته و برآیندهای تصمیمها و اقدامهای کنونی را از لحاظ ارتباطی که با این دامنه دارند، مورد توجه قرار میدهند (همان).
تفاوتهای دیگر برنامهریزی بلندمدت و برنامهریزی استراتژیک به شرح زیر است:
1- برنامهریزی استراتژیک درصدد شناسایی و حل مسائل استراتژیک است؛ در حالی که برنام ریزی بلندمدت بر تعیین اهداف، مقاصد و تدوین برنامههای عملیاتی برای نیل به این اهداف تأکید دارد.
2- برنامهریزی استراتژیک بیش از برنامهریزی بلندمدت بر ارزیابی محیط داخل و خارج سازمان تأکید دارد.
3- برنامهریزی استراتژیک مستلزم تغییرات کیفی بوده و شامل تعداد زیادی برنامه است که بر اساس مقتضیات محیط انجام خواهد شد؛ در حالی که برنامهریزی بلندمدت شامل انتظارات معینی است که بر اساس وضعیت موجود تدوین میشود. برنامه ریزان استراتژیکی اغلب محدوده احتمالی از آینده ممکن را در نظر گرفته، و تصمیمات و فعالیتهای خود را در این محدوده به عمل میآورند؛ در حالی که برنامه ریزان بلندمدت یک آینده قطعی را برای خود در نظر گرفته، برنامهها و فعالیتهای خود را برای آینده ای که بیشترین احتمال وقوع را دارد، تنظیم میکنند و در صورت بروز تغییراتی در آینده فرضی، امکان اصلاح چنین برنامه ای وجود ندارد.
4- برنامهریزی استراتژیک بیش از برنامهریزی بلندمدت آینده مدار است.
5- برنامهریزی استراتژیک باید پاسخگوی فعالیتهای سازمانی در قبال تغییرات محیط باشد، چرا که محیط در بخشهای غیرانتفاعی میتواند به شکل پیش بینی نشده ای تغییر کند. همچنین تأکید برنامهریزی استراتژیک بر تصمیم گیری است، زیرا تصمیم گیری مناسب، توانایی سازمان را در واکنش به تغییرات محیط افزایش میدهد (طبیبی و ملکی، 1382).
همان طور که اشاره شد، هدف از برنامهریزی استراتژیک، تعریف و تدوین استراتژیهاست. از آنجایی که استراتژی میتواند عمر کوتاه یا بلند داشته باشد، برنامهریزی استراتژیک میتواند برنامهریزی بلندمدت یا کوتاه مدت باشد، اما صرفاً و لزوماً یک برنامهریزی بلندمدت نخواهد بود.
از طرفی، بین پیامدهای برنامهریزی استراتژیک و برنامهریزی جامع، تفاوت اندکی وجود دارد. با وجود این، این دو نوع برنامهریزی با هم تفاوت دارند. برنامهریزی استراتژیک به نوعی بر سازمان تأکید دارد؛ حال آنکه محور تأکید برنامهریزی جامع، جامعه است. البته حتی زمانی که برنامهریزی استراتژیک برای یک جامعه به اجرا در میآید، بین این نوع برنامهریزی و برنامهریزی جامع متداول (یا برنامهریزی بلندمدت) اختلاف بارزی وجود دارد (برایسون، پیشین).
دوم، طرحهای جامع، اغلب برای رفع ضرورتهای قانونی مرتبط با استفاده از اراضی و مدیریت رشد تهیه می شوند و به طور عمده باید بر اساس فرایندی قانونی، با محتوایی قانونی تنظیم شوند. طرح جامع را میتوان به عنوان ابزاری قلمداد کرد که در اثربخشی برنامهریزی اجتماعی تأثیر بسزایی دارد.
سوم، با آنکه برنامهریزی جامع برای جامعه اغلب دارای چشم اندازی روشن، یعنی توصیف آرمانی آینده است، بین این چشم انداز با آنکه برنامه ریزی استراتژیک را هدایت میکند، اختلاف چشمگیری وجود دارد. چشم اندازهایی که برنامهریزی استراتژیک را هدایت میکنند، معمولاً دربرگیرنده بازیگران (نوعاً و نه الزاماً سازمانها)، اقدامات و مواضع یا کانونهای اقدامات هستند. چشم اندازهایی که برنامهریزی جامع را هدایت میکنند، شامل اقدامات و مکانها هستند، آنها بازیگران را کنار میگذارند و از این رو، به چشم اندازهایی نامربوط مبدل میشوند (Einsweiler, 1987). بنابراین، طرح جامع «وضع نهایی» که از عهده مشخص ساختن این نکته بر نیاید که چه کسی انسان را به وضع نهایی خواهد رساند؟ چندان سودمند نخواهد بود (برایسون، پیشین).
از نظر جنبه کاربردی، برنامه ریزان جامع معمولاً در اقدامات استراتژیک با دشواری مواجه میشوند، زیرا عمل برنامهریزی جامع اغلب به وسیله قوه قانون گذاری حاکم بر آن و همچنین به یاری رهنمودهای برنامه ای، و به موجب مکان ساختاری سازمانهای برنامه ریزی در درون دولت به مسیر خاص هدایت میشوند. در نتیجه، ضرورتهای معین شده از طرف قوه قانون گذاری و رهنمودهای برنامه ای برنامهریزی جامع نوعاً به هیچ روی «جامع» نیستند (همان).
D- تفاوت برنامهریزی استراتژیک و برنامهریزی عملیاتی
برنامه ریزی استراتژیک به دلیل ویژگیهای خود تفاوتهای بنیادی با برنامهریزی عملیاتی دارد که عبارتند از:
1- اصول برنامهریزی عملیاتی در سطوح میانی و پایه شکل میگیرد؛ در حالی که برنامهریزی استراتژیک در سطوح عالی سازمان تدوین می شود.
2- تأکید برنامهریزی عملیاتی بر کارایی و بازدهی است، در حالی که برنامه ریزی استراتژیک بر اثر بخشی تأکید دارد. منظور از اثربخشی آن است که هدفهای اصلی و اساسی تعیین شوند و به آنها دست یابیم، اما در کارایی، غرض آن است که به هدفهای تعیین شده با حداکثر بازدهی برسیم. به تعبیر یکی از صاحب نظران مدیریت، در برنامه ریزی استراتژیک، با هدف اثربخشی میکوشیم تا کارهای درست انجام دهیم؛ در حالی که در برنامهریزی عملیاتی با هدف کارایی تلاش در این است که کارها به درستی انجام پذیرند.
3- در برنامهریزی عملیاتی بیشتر بر منافع فعلی سازمان تأکید میشود؛ در حالی که در برنامهریزی استراتژیک، کانون توجه منافع آتی است. به عبارت دیگر، دید برنامهریزی عملیاتی، کوتاه مدت و دید برنامه ریزی استراتژیک، بلند مدت است. در برنامهریزی عملیاتی، منابع و امکانات موجود سازمان در نظر گرفته میشود؛ در حالی که در برنامه ریزی استراتژیک به منابع و امکانات آینده سازمان چشم میدوزیم.
4- در برنامهریزی عملیاتی، ساختار سازمانی و شرایط محیطی، با ثبات نسبی در نظر گرفته میشود؛ در حالی که در برنامهریزی استراتژیک، ساختار سازمانی منعطف و متناسب، همراه با تغییرات در طول زمان است.
5- در برنامهریزی عملیاتی روشهای کار اغلب تجربه شده و متکی به دستاوردهای گذشته است؛ در حالی که در برنامهریزی استراتژیک، روشهای نو و تجربه نشده نیز پا به عرصه مینهند.
6- برنامهریزی عملیاتی در مقایسه با برنامهریزی استراتژیک، مخاطره کمتری دربردارد (طبیبی و ملکی، 1382).